بر حیرت اوضاع جهان یکمژه خم زن
این صفحه رقم گیر وفا نیست قلم زن
تحقیق باسباب هوس ربط ندارد
هنگامه آینه و تمثال بهم زن
ممنون ستم کیشی انجام وفایم
بر شیشه ما بر همنان سنگ صنم زن
تا واکشی از پرده تحقیق نوائی
سازی که نداریم بمضراب عدم زن
آوارگی سعی هوس را چه علاجست
ای بیخبر از دل بدر دیر و حرم زن
صد عیش ابد در قفس آگهی تست
واکن مژه و خیمه بگلزار ارم زن
با جهد برون آ زکمینگاه ندامت
تا دست بهم بر نزنی خیز و قدم زن
این بزم جنون عرصه رعنائی ناز است
چندانکه غبارت ننشسته است علم زن
بی کنج قناعت نتوان داد غنا داد
در دامن خود پا بسر عیش و الم زن
بیهوده بصحرای هوس جاده مپیما
هر صفحه که آید بنظر مسطر رم زن
با ساز جسد شرم کن از شعله نوائی
تا خشکی این دف ندرد پوست بنم زن
(بیدل) اگرت دعوی آداب پرستی است
جائی که نیابی اثر آینه دم زن