" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٤٨: بر شیشه خانه دل افسرده سنگ زن

بر شیشه خانه دل افسرده سنگ زن
کم نیستی زگل قدحی را برنگ زن
چشمی بوحشت آب ده از باغ اعتبار
مهری توهم بمحضر داغ پلنگ زن
رنج دگر مکش بکمانخانه سپهر
جای نفس همین پر و بال خدنگ زن
تسلیم حکم عشق نشاید کم از سپند
گر خود در آتشت بنشاند شلنگ زن
امن است هر کجا سر تسلیم رهبر است
زین وضع فال و گیر و بکام نهنگ زن
تا کی نفس بخون کشی از انتقام خصم
تیغی که میزنی فسانش برنگ زن
هر غنچه زین بهار طلسم شگفتن است
ای غافل از طرب در دلهای تنگ زن
خلد و جحیم چند کند غافل از خودت
آتش بکارگاه خیالات بنگ زن
همت زمین مشرب تغییر خجلت است
در دامنی که چین نزند دست چنگ زن
خمخانه ها بگردش چشمت نمیرسد
امشب محرفی بدماغ فرنگ زن
(بیدل) شکست شیشه دل نیز عالمیست
ساز جنون کن و قدحی در ترنگ زن