" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٦٤: بیا ای گرد راهت خرمن حسن

بیا ای گرد راهت خرمن حسن
بچشم ما بیفشان دامن حسن
سحر پردازئی خط عرض شامی است
حذر کن از ورق گرداندن حسن
بچشمم از خطت عالم سیاه است
قیامت داشت گرد رفتن حسن
چو خط پروانه حیرت مآلیم
پر ما ریخت در پیراهن حسن
زسیر بیخودی غافل مباشید
شکست رنگ دارد گلشن حسن
نه ئی خفاش با مهرت چه کین است
بجز کوری چه دارد دشمن حسن
تعلقهای ما با عالم رنگ
ندارد جز دلیل روشن حسن
گشاد غنچه آغوش بهار است
مپرس از دست عشق و دامن حسن
نه عشقی بود و نی عاشق نه معشوق
چها گل کرد از گل کردن حسن
شکست رنگ ما نازی دگر داشت
ندیدی آستین مالیدن حسن
زدل تا دیده طوفان نگاه است
تحیر از که پرسد مسکن حسن
نگه سوز است برق بی نقابی
که دید از حس جز نادیدن حسن
غبارم پیش از آن کز جا برد باد
عبیری بود در پیراهن حسن
رگ گل مرکز رنگست (بیدل)
نظر کن خون من در گردن حسن