تا بگذرم بصد سر و گردن زآسمان
مشتی بجبهه مالم ازان خاک آستان
زین محفل جنون چقدر ربط میدهد
آینه محو حیرت و تمثال پرفشان
غافل مشو زساز نیستان اعتبار
بیمغز نیست ناله کش درد استخوان
عرفان بکسب علم میسر نمیشود
از سرمه روشنی نبرد چشم سرمه دان
از سیر ریشه گیر عیار کمال تخم
آینه حقیقت دل نیست جز زبان
سر کن بکج ادائی ابنای روزگار
آتش مزن براستی ازطبع بدگمان
زینهار از تواضع دشمن مخور فریب
بر شیشه ظلم سنگ جز افتادگی مدان
سیر شکسته رنگی ما هم غنیمتست
دارد شگفتنی برگ و ریشه زعفران
تنزیه خواهی از در تشبیه نگذری
رنگست عالمی که زبو میدهد نشان
یک ناوک تو بی اثر موج می نبود
خواندیم خط ساغر ازان حلقه کمان
ناموس آگهی چقدر عجز پرورست
کوه است سایه مژه بر چشم پاسبان
آب بقای ما الم مرگ تلخ کرد
سود هوس زیان شد از اندیشه زیان
خون خور بفقر و بار دل دوستان مباش
در عرض احتیاج نفس میشود گران
یوسف توان خرید بمژگان گشودنی
آینه باش جلوه متاعست کاروان
محمل بدوش اشک ازین عبرت انجمن
(بیدل) چو شمع می بردم چشم خونچکان