" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٩٣: چه دارد این گیر و در هستی گداز صد نام و ننگ خوردن

چه دارد این گیر و در هستی گداز صد نام و ننگ خوردن
شکست آینه جمع کردن فریب تمثال رنگ خوردن
خوشست از ترک خودنمائی دمی زننگ هوس برائی
بکسوت ریش روستائی زشانه تا چند چنگ خوردن
شرار تا سر زخودر برآرد نه روز بیند نه شب شمارد
دماغ کمفرصتان ندارد غم شتاب و درنگ خوردن
مزاج همت نمی شکیبد که ساز نخلش نظر فریبد
بصد فلک دست و دل نزیبد فشار یک چشم تنگ خوردن
کم تلاش هوس شمردم قدم بعجز طلب فشردم
بکعبه امن راه بردم زتیشه بر پای لنگ خوردن
طمع بهر جا فشرد دندان زآفتش باک نیست چندان
باشتهای غرض پسندان زبان ندارد تفنگ خوردن
چسان بتدبیر فکر خامت خمار حسرت رود زجامت
که در نگین هم بقدر نامت فزوده خمیازه سنگ خوردن
اگر جهان جمله لقمه زاید زفکر جوع تو برنیاید
مگر چو آماج لب گشاید زعضو عضوت خدنگ خوردن
بظلمت آباد ملک صورت دلست سرمایه کدورت
ندارد ای بیخبر ضرورت بذوق آینه زنگ خوردن
بسعی تحقیق بر دویدی بعافیت هرزه خط کشیدی
نه او شدی نی بخود رسیدی چه لازمت بود بنگ خوردن
بکیش آنچشم فتنه مایل بفتوی آن نگاه قابل
بحل گرفتند خون (بیدل) چو می بدین فرنگ خوردن