" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٣٠٢: خوشا ذوق فنا و وحشت ساز شرر کردن

خوشا ذوق فنا و وحشت ساز شرر کردن
زسرتا پای خود محو یک انداز نظر کردن
غرور ناز وانگه خاک گردیدن چه ننگست این
حیا کن از دم تیغی که میباید سپر کردن
حوادث کم کند آشفته اوضاع ملائیم را
پریشانی نه بیند آب از زیر و زبر کردن
چمن ساز بهار عشقم از شوقم مشو غافل
بمژگان بایدم گلچینی داغ جگر کردن
برنگی بی غبار افتاده در راه تو حیرانم
که بر آینه چون آه سحر نتوان اثر کردن
غبار مقدمت حشر دو عالم آرزو دارد
قیامت میکند دلرا نمی باید خبر کردن
بهر وحشت جنونم گر بساط الفت آراید
صدا از خانه زنجیر نتواند سفر کردن
عرق غواص شرمم در غبار تهمت هستی
مرا افگند در آب از سراین پل گذر کردن
برنگ توام با دام دلها را درین و محفل
وطن باید زتنگی در فشار یکدگر کردن
نموها نیست غیر از شوخی تن بر هوا تازی
ندارد نخل این بستان باصل خود نظر کردن
تهی گشتیم از خود تا ببالد نشه دردی
نیستان کرد ما را آرزوی ناله سرد کردن
بدریای شهادت غوطه گر نتوان زدن (بیدل)
گلوئی میتوان از آب جوی تیغ تر کردن