" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٣٠٣: داغم ز ابر دیده بشبنم گریستن

داغم ز ابر دیده بشبنم گریستن
یعنی که بیش ازین نتوان کم گریستن
ای دیده با لباس سیه گریه ات خوش است
دارد گلاب جامه ماتم گریستن
بر ساز زندگانی خود نیز خنده ئی
تا چند در وفات اب و عم گریستن
تو این آدمی گرت امید رحمتی است
میراث دیده گیر زآدم گریستن
گر شد دل از نشاط و لب از خنده بی نصیب
یارب زچشم ما نشود کم گریستن
ضعف اینچنین که خصم توانائی منست
مشکل که بی رخ تو توانم گریستن
شبنم زوصل گل چه نشاط آرزو کند
اینجاست بر نگاه مقدم گریستن
کس اینقدر ادب قفس درد دل مباد
اشکم نبست طاقت یکدم گریستن
تا کی درین بهار طرب خندهای صبح
این خنده توام است بشبنم گریستن
شیرازه موافقت آخر گسستنی است
باید دو روز چون مژه با هم گریستن
خجلت رضا بشوخی اشکم نمیدهد
می بایدم بسعی جبین نم گریستن
(بیدل) زشیشه های نگون باده میکشد
زیباست از قدی که بود خم گریستن