دل پیش نظر گیر سر و برگ نمو کن
گر مایل نازی سوی این آینه رو کن
شایسته تسلیم یقین سجده کس نیست
ای ننگ عبادت عرقی چند وضو کن
تا چشم هوس هرزه نخدد مژه بر بند
در جوهر این آینه چاکیست رفو کن
منظور وفا گر بود امداد ضعیفان
با سبزه خطایی که کنی از لب جو کن
صد طبله عطار شکسته است دریندشت
هر خاک که بینی نم آبی زن و بو کن
تحقیق خیالات مقابل نپسندد
تمثال پرستی سر آینه فرو کن
بر چینی دل غیر شکستن چه توان کرد
ابریشم این ساز نوا باخته مو کن
زین ورطه نرسته است کسی بی سر تسلیم
زان پیش که کشتی شکند فکر کدو کن
از قطره گم گشته همان بحر سراغست
هر گاه که یادم کنی اندیشه او کن
بیمطلبی از شبهه و تحقیق مبراست
آن روی امیدی که نداری همه سو کن
(بیدل) طلب راحت اگر مقصد جهد است
چون موج گهر بر دل ناکام غلو کن