" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٢: سخت جانی هر کجا آید بعرض امتحان

سخت جانی هر کجا آید بعرض امتحان
مغز ما را چون صدف خواهد برآورد استخوان
تیره بختی دارد از اقبال رنگ ما نشان
میکند فانوس شب روشن چراغ کهکشان
از خم مژگان برون تاز است پرواز نگاه
وحشت ما بال و پر کرده است اندر آشیان
در بیابانی که می بالد رم دیوانه ام
میکنند از نقش پا مقراض وحشت آهوان
گر نشد دیوانه من پا بدامان ادب
ناله را زنجیر میگردد رگ خواب گران
مگذر ای شوخ از طواف دیده حیران من
دارد این نقش قدم از طرز رفتاری نشان
رنگ می بازد سراپایم بیک پرواز دل
در نسیم بال بلبل دارد این گلشن خزان
تیشه فرهاد من مضراب ساز درد کیست
کز رگ هر سنگ همچون تار میجوشد فغان
حرفی از چشم ترم گفتند در گوش محیط
موجش از گرداب ماند انگشت حیرت در دهان
حسرتم هر جا نشان ناوک ناز تو کرد
ریخت مغز از استخوان ما چو آب از ناودان
قابل عرض سجودت کو بسامان جبهه ئی
از عرق آبی مگر پاشم بخاک آستان
هر دو عالم در کمند سر بزانو بستن است
خانه دارد در بغل تا حلقه میباشد کمان
نیست (بیدل) گوشه گیریهای ما بی مصلحت
خلوتی میباید ارباب سخن را چون زبان