" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٤٥: غنیمت گیر چون آینه محوشان خود بودن

غنیمت گیر چون آینه محوشان خود بودن
جهانی را تماشا کردن و حیران خود بودن
چه صحرا و چه گلشن گر تأمل رهبرت گردد
سلامت نیست غیر از پای در دامان خود بودن
زتشویش دو عالم چشم زخم آزاد میباشد
ته یک پیرهن از پیکر عریان خود بودن
دودم شغل معاصی انتظار رحمتی دارد
که باید تا ابد شرمنده احسان خود بودن
تو محرم نشه فرصت شناسی نیستی ورنه
بصد فردوس دارد ناز در زندان خود بودن
خیال سدره و طوبی نیاز طاق نسیان کن
نگاهی بایدت در سایه مژگان خود بودن
رضای خاطر فرصت ضرور افتاده است اینجا
بهر تقدیر باید خادم مهمان خود بودن
کمان قبضه اسرار یکتائی بزه دارد
مقیم گوشه تحقیق در میدان خود بودن
یقین را شبهه دیدی آگهی را جهل فهمیدی
خدائی داد از کف منکر فرمان خود بودن
وجوب آینه خود نیز جز پیش تو نگذارد
زمانی گر توانی محرم امکان خود بودن
بگرد خویش میگردد سپهر و نازها دارد
که تا هستی است میباید همین قربان خود بودن
تبسم واری از اخلاق میخواهد وفا (بیدل)
نمک دارد همین مقدار شور خوان خود بودن