کار آسانی مدان تاج کمر برداشتن
همچو خورشید آتشی باید بسر برداشتن
غفلت ذاتی بجهد از دل نگردد مرتفع
تیرگی نتوان بصیقل از سپر برداشتن
سعی بیمغزان بعزم خفت ما باطلست
نیست ممکن پنبه را آب از گهر برداشتن
برندارد دوش آزادی خم باری دگر
یک نگه کم نیست گر خواهد شرر برداشتن
سایه مو نیز میچربد بر آثار نفس
اینقدر گردن نمی ارزد بسر برداشتن
حایلی دیگر ندارد منزل مقصود ما
گرد خود می باید از ره چون سحر برداشتن
همتت در ترک اسباب اینقدر عاجز چراست
میشود افگندن بارت مکر برداشتن
چون نگه تا کی زمژگان زحمتت باید کشید
یک طپش پرواز و چندین بال و پر برداشتن
نیست عذر ناتوانی باب اقلیم وفا
زخم بسیار است می باید جگر برداشتن
شرم دار از سعی خویش ای حرص گوش بیخبر
عزم مقصد گور و آنگه کر و فر برداشتن
گر چنین نیرنگ حرصت دشمن آسودگیست
خاک شو در منزل از گرد سفر برداشتن
دانه را (بیدل) زفیض سجده ریزی های عجز
نیست بی نشو نما از خاک سر برداشتن