" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٧٠: منفعل خلق را ناز صنم داشتن

منفعل خلق را ناز صنم داشتن
زنگی و با آن جمال آئینه هم داشتن
خاک خوری خوشتر است زین همه تن پروری
تا بکی انبان صفت حلق و شکم داشتن
می شکند صد کلاه بر فلک اعتبار
سوی ادبگاه خاک یکمژه خم داشتن
چوب بکرباس پیچ طاسی و چرمی و هیچ
نیست جز این دستگاه طبل و علم داشتن
کارگه حیرتی ورنه که دارد گمان
دل ببر و حسرت دیر و حرم داشتن
گر طلب عافیت دامن جهدت کشد
آبله واری خوشست پاس قدم داشتن
محرمی وضع دهر بیعرق شرم نیست
آئینه صیقل زد است جبهه زنم داشتن
مهر ازل شامل ست با همه ذرات کن
ننگ کرم گستریست علم کرم داشتن
بر رخ ما با فتند پرده تصویر صبح
دمزدن را نخواست شرم عدم داشتن
آه سر و برگ ما سوخت غم عافیت
مهلت عیشی نداد ماتم هم داشتن
ای هوس اندوز امن جمع زآفت شناس
خصم سر ناخن است شکل درم داشتن
(بیدل) از امید خلد قطع توهم خوش است
جز دل آسوده نیست باغ ارم داشتن