" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٨٢: همنعان آهم آشوب جهان خواهم شدن

همنعان آهم آشوب جهان خواهم شدن
پیرو اشکم محیط بیکران خواهم شدن
دل زنیرنگ تغافلهای او مایوس نیست
ناز میگوید که آخر مهربان خواهم شدن
چون سحر زخمم سفارشنامه گلزار اوست
قاصد خون گر نباشد خود روان خواهم شدن
نرگسش را گر چنین با تیره روزان الفتست
بعد ازین چون مردمک یک سرمه دان خواهم شدن
پیش خورشیدش مرا از صبح بودن چاره نیست
هر کجا او ماه باشد من کتان خواهم شدن
منکه از خود رفتنم دشوار می آید بچشم
محرم طرز خرام او چسان خواهم شدن
دستگاه ناتوانان جز تظلم هیچ نیست
چون نفس بر خویش اگر بالم فغان خواهم شدن
بیدماغ فرصتم سودائی اقبال کیست
تا هما آید بپرواز استخوان خواهم شدن
خانه جمعیتم بی آفت وسواس نیست
تا کجاها خواب چشم پاسبان خواهم شدن
میکشم عمریست (بیدل) خجلت نشو نما
در عرق مانند شمع آخر نهان خواهم شدن