باز چو صبح کرده ام تحفه بارگاه تو
رنگ شکسته ئی که نیست قابل گرد راه تو
ذره ببال آفتاب تا بسپهر می پرد
کیست بخود نمیکند ناز زدستگاه تو
بسکه شکوه جلوه ات ریخته است زهر طرف
عکس بروی آینه آینه در پناه تو
خاک شهید غمزه ات گرد کند چه ممکنست
سرمه نمیشود سفید از مژه سیاه تو
غیر تحیر از جمال آینه را چه میرسد
حیرت ما دلیل ما جلوه تو گواه تو
دل بهزار جلوه ام چهره گشای حسرتست
آینه شکسته ئی یافته ام براه تو
از خط ساغر وفا جز کجی نظر نخواند
هر که محرفی نخورد از غلط نگاه تو
سادگی جهان رنگ جز تو چه آورد بعرض
هم بزبان ناز تست آینه عذرخواه تو
سعی پر شکستگی طرف عروج ناز اوست
گل بسر امید زد رنگ من از کلاه تو
(بیدل) از آرزوی دل درد سر نفس مده
دود چراغ کشته است شامه گداز آه تو