" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٢٢: هر چند دورم از چمن جلوه گاه او

هر چند دورم از چمن جلوه گاه او
میخانه است شوق بیاد نگاه او
دارم دلی بسینه کز افسون نرگست
فیروز نیست سرمه بروز سیاه او
آنجا که از اسیر تو جرأت طلب کنند
جز شرم نیستی که شود عذرخواه او
خوبی زالفت ذقنت ره بدر نبرد
یوسف ازان گریخت در آغوش چاه او
غافل زخط مباش که صفهای ناز حسن
درهم شکسته است غبار سپاه او
در وادئی که شرم نقابت گشوده است
بر چشم نقش پا مژه پوشد گیاه او
محتاج عرض نیست شکوه غرور عشق
گردون چو آستین شکند دستگاه او
نقش قدم نگشته مسیر نمی شود
آینه داری سر تسلیم راه او
بر سرکشان چرا نفر و شیم ناز عجز
ما را شکسته اند بیاد کلاه او
شمعی که محو انجمن انتظار تست
آینه بر سر مژه بندد نگاه او
(بیدل) بیاد سرو تو در خون طپید لیک
موزون نگشت یک الف از مشق آه او