" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٣١: بر شعله تا چند نازیدن کاه

بر شعله تا چند نازیدن کاه
در دولت تیز مرکیست ناگاه
صد نقص دارد ساز کمالت
چندین هلالست پیش و پس ماه
در فکر خویشیم آزادگی کو
ما را گریبان افگنده در چاه
یارب چه سحر است افسون هستی
از هیچ بودن کس نیست آگاه
بر غفلت خلق خفت مچینید
منظور ناز است آینه شاه
دل صید عشقست محکوم کس نیست
الحکم لله و الملک لله
عمری طپیدیم تا خاک گشتیم
فرسنگها داشت این یک قدم راه
از صبح این باغ شبنم چه دارد
جز محمل اشک بر ناقه آه
بر طبع آزاد ظلمست الفت
تا عمر باقیست عذر از نفس خواه
ای ناله خاموش در خانه کس نیست
یکحرف گفتیم افسانه کوتاه
(بیدل) چگویم از یاس پیری
چون شمعم از صبح روز است بیگاه