" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٤٣: داد عجز ما ندهد سعی هیچ مشغله

داد عجز ما ندهد سعی هیچ مشغله
دست رنج کس نشود مزد پای آبله
شب خیال آن نگهم گفت نکته ها که کنون
صدفمان ادا نکند شکر سرمه ساکله
غوطه در محیط زند تا حباب باده کشد
در شکست ساغر دل خفته است حوصله
محمل ثبات قدم دارد آب و دانه بهم
شمع تا عدم نکند فکر زادو راحله
نیست زانقلاب نفس عافیت مسلم کس
در زمین عبرت ما ریشه کرد زلزله
نیست امتداد نفس بگذر از تأمل و بس
بر وجود ما زعدم خط کشید فاصله
چرخ تیغ زن بفسان خاک باز کرده دهان
هر طرف نظر فگن فتنه زاست حامله
ناقه بی صدای جرس نی سراغ پیش نه پس
میرود بدوش نفس باد برده قافله
(بیدل) این کلام متین پیش کس مزن بزمین
دارد آن لب شکرین گوهر آرین صله