ازین نه منظر نیرنگ تا برتر زنم جوشی
نفس بودم سحر گل کردم از یاد بناگوشی
طپشها در هجوم حیرت دیدار گم دارم
نگاه نتوانم غرقه طوفان خاموشی
زتمکین رگ یاقوت بست ابریشم سازم
اشارات ادب آهنگی خون گرد و مخروشی
زدرس نسخه هستی چه خواهم سخت حیرانم
بصد تعبیرم ایما میکند خواب فراموشی
بغارت رفته گز جلوه گاه کیستم یارب
که از هر ذره می بالم نگاه خانه بر دوشی
نوای آتشینی دارم و از شرم بیباکی
نفس دزدیده ام تا در نگیرد پنبه در گوشی
شکستن تا چها ریزد بدامان حباب من
نگاهی رفته است از خویش و گل کرده است آغوشی
زمستان هوس پیمای این محفل نمی بینم
چو مینا شیشه در دستی و چون ساغر قدح نوشی
زصد آینه اینجا یک نگه صورت نمی بندد
تو بر خود جلوه کن ما را کجا چشمی کجا هوشی
دل داغ آشیانی در قفس پرورده ام (بیدل)
بزیر بال دارم سیر طاوس چمن پوشی