" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٦٧: اگر سیر زمین داری و گر افلاک می بینی

اگر سیر زمین داری و گر افلاک می بینی
دماغ فرصت امروز است فردا خاک می بینی
پری نفشانده ئی تا وانماید رنگ این باغت
قفس پرورده ئی گل از کمین چاک می بینی
نخواهی غره آرایش علم و عمل گشتن
خیالی چند دور از عالم ادراک می بینی
نپنداری شود آب وضوی باطنت حاصل
بفالی گر فشاری دامن نمناک می بینی
نه دنیا کلفت آموز است نه عقبی غم اندوزست
ستمها از جنون فطرت بیباک می بینی
شکار وهم گردونی بزنجیر چه افسونی
که هر سو میروی یک حلقه فتراک می بینی
که برد آن طول و پهنایت چه شد در یاد لیهایت
که چون گوهر غنا در عقده امساک می بینی
اقامت آرزو هیهایت با اسباب جوشیدن
بقدر آشیان رنج خس و خاشاک می بینی
رقم ساز تعلق وقف عبرت سر خطی دارد
که تا لغزید مژگان هر چه دیدی پاک می بینی
غم تدبیر لذات از مزاجت گم نشد (بیدل)
بدندان سنگ زن پر زحمت مسواک می بینی