" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٧٤: ای شیخ به تدبیر امل بیهده حرفی

ای شیخ به تدبیر امل بیهده حرفی
دستار به کهسار میفگن تل برفی
همنسبتی جوهر رازت چه خیال است
از وهم برون آکف این قلزم ژرفی
دون فطرتیت غیر جنون هیچ ندارد
بر حوصله پوچ مناز آبله ظرفی
در عالم برق و شرر امید وفا نیست
هستی رم ناز است و تو حسرت کش طرفی
با نقش خیال اینهمه رعنا نتوان زیست
چون پیکر طاوس ز نیرنگ شگرفی
بحث من و ما برده ئی آن سوی قیامت
ای مد نفس با همه فرصت دو سه حرفی
(بیدل) ادب علم و فن از دو بجا آر
جز خجلت تقریر نه نحوی و نه صرفی