" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٧٦: ای که در دیر و حرم مست کرم می آئی

ای که در دیر و حرم مست کرم می آئی
دل چه دارد که درین غمکده کم می آئی
جوهر ناز چه مقدار تری می چیند
که به حسرتکده دیده نم می آئی
اینقدر سلسله ناز که دیده است رسا
عمرها شد که بهر سو نگرم می آئی
صمدی لیک درین انجمن عجز نگاه
بچمن سازی آثار صنم می آئی
چقدر لطف تو فریاد رس بی بصریست
که بچشم همه کس دیر و حرم می آئی
عقل و حس غیرتحیر چه طرازد اینجا
کز حدوث آینه پرداز قدم می آئی
عرض تنزیه بتشبیه نمی آید راست
سحر کاریست که معنی برقم می آئی
فقر نازد که بتجرید نظر دوخته ئی
جاه بالد که بسامان حشم می آئی
ای نفس آمد و رفت هوست داغم کرد
میروی سوی عدم باز عدم می آئی
چشم تا بسته ئی آفاق سواد مژه است
صد شق خامه ز یک نقطه بهم می آئی
چینت از دامن آرام بهرجا گل کرد
ذره تا مهر بآرایش هم می آئی
انتظار تو بهر رهگذرم دارد فرش
هر کجا پای نهی تا بسرم می آئی
کم آرایش تسلیم نگیری زنهار
ابروی نازی اگر مائل خم می آئی
چه ضرور است کشی رنج وداعم (بیدل)
میروم من بمقامی که تو هم می آئی