بر خود مشکن تا همه تن رنگ نگردی
ای شیشه نجوشیده عبث سنگ نگردی
دور است تلاشت زره کعبه تحقیق
ترسم که بگرد قدم لنگ نگردی
تا راه سلامت سپری ضبط نفس کن
قانون تو ساز است گر آهنگ نگردی
چون خاک هواگیر درین عرصه محالست
کز خود روی و صاحب او رنگ نگردی
در آینه شوخی این جلوه شکستی است
بر روی جهان بیهده چون رنگ نگردی
پیداست خراشی که ز نقش است نگین را
از نام جراحتکده ننگ نگردی
این جلوه نیرزد بغبار مژه بستن
آینه مشو تا قفس زنگ نگردی
در عالم اضداد چه اندیشه صلحست
با خود نتوان ساخت اگر جنگ نگردی
صیاد کمینگاه امل قامت پیریست
هشدار که چون حلقه شوی چنگ نگردی
بیگانگی وضع جهان حوصله خواه است
از خویش برون آی اگر تنگ نگردی
آینه نازت همه دم جلوه بهار است
ای رنگ نگردانده تو بی رنگ نگردی
(بیدل) بادای مژه کجدار و مریزی
پر شیفته محفل نیرنگ نگردی