" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٢٥: تبسم قابل چاکی نشد ناموس عریانی

تبسم قابل چاکی نشد ناموس عریانی
خجل کرد آخر از روی جنونم بی گریبانی
چه بال و پر گشاید وحشت از ساز جنون من
صدا عمریست در زنجیر تصویر است زندانی
ندانم مشهد تیغ خیال کیست این گلشن
که شبنم کرد گلها را نهان در چشم قربانی
براه او نخستین گام ما را سجده پیش آمد
توای حسرت قدم می زن که ما سودیم پیشانی
بجای شعله از ما آب نم خون کرده میجوشد
چو یاقوت آتش ما را حیا کرده است دانائی
بیا زاهد اگر همت دهد سامان توفیقت
بیاموز از شرار کاغذ ما سجده گردانی
کنار وصل معشوق است گرد خویش گردیدن
توان کردن باین گرداب دریا را گریبانی
محبت نیست آهنگی که آفت جوشد از سازش
گسستن برنمی آید بزنار سلیمانی
سر قطع تعلق داری از دیوانگی مگذر
بس است آینه دار جوهر شمشیر عریانی
باین سامان وحشت آنقدر مشکل نمی بینم
که گردد سایه ام چون دیده آهو بیابانی
نیم نومید اگر گرد سر شمعت نمیگردم
پر پروانه ئی دارم بقدر رنگ گردانی
بنیرنگ خیالش آنقدر جوشیده ام (بیدل)
که در رنگ غبارم میتوان زد خانه عمانی