" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٢٨: تو با این پنجه نازک چه لازم رنگها بندی

تو با این پنجه نازک چه لازم رنگها بندی
بپوشی بهله و بر بهله می باید حنابندی
سراپایت چو گل غیر از شگفتن برنمیدارد
تبسم زیر لب دزدی کزوبند قبا بندی
غبارم تا کند یاد خرامت رنگ می بازم
که میترسم قیامت بر من بیدست و پا بندی
درین محفل چه دارد سعیت از آینه پردازی
جز این گر تهمت تمثال خجلت بر صفا بندی
بشوخی حق مضمون ادب نتوان ادا کردن
عرق کن نقطه نظمی را که در وصف حنا بندی
شرار کاغذ ما رنگ تصویری دگر دارد
بلوح امتیازآتش زنی تا نقش ما بندی
درین صحرا عنان سیل بی پروا که میگیرد
سر تسلیم افتد پیش تا راه قضا بندی
بعرض نارسائیها چه طاقت چنگ این بزمم
خمیدن میکشم هر چند بر دوشم صدا بندی
باین طالع چه امکانست یابم بار اقبالی
مگر از استخوانم نامه بر بال هما بندی
بگردونت نخواهد برد سعی پوچ بالیدن
چونی چند از سبکمغزی کمرها بر هوا بندی
دل از ساز تعلق عاقبت بر کندنی دارد
گشاد آسان شود گر اندکی این عقده وابندی
وفا سررشته تسخیر میخواهد رسا (بیدل)
بآئینی که هر کس را گرفتی دست پا بندی