چند پیچد بر من بیدست و پا افتادگی
از رهم بردار تا گیرد عصا افتادگی
شیوه عشاق چون اشکست در راه نیاز
ابتدا سرگشتگیها انتها افتادگی
نیست سعی ما بیابان مرگ منتهای خضر
لغزش پائیست خواهد برد تا افتادگی
عالمی از عجز ما چیده است سامان غرور
کرد ما را سایه بال هما افتادگی
بگذر از کوشش که دارد وادی تسلیم عشق
جاده از خود رفتن و منزل زپا افتادگی
دامن تسلیم هم آسان نمی آید بدست
خاک گردیدیم تا شد آشنا افتادگی
هر چه از ما گل کند تمهید تسلیم است و بس
سرکشی هم دارد از دست دعا افتادگی
گر کسی از پا درافتد ما زسر افتاده ایم
یک زمین و آسمان از ماست تا افتادگی
ما بتعظیم از سر بنیاد خود برخواستیم
شعله هم گر کرد با خاشاک ما افتادگی
همچو آتش سرمکش (بیدل) که در تدبیر امن
خاک بنیاد ترا دارد بپا افتادگی