" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٤٣: چه لازم است درین عرصه عجز کیش برائی

چه لازم است درین عرصه عجز کیش برائی
تعین است کمی هم مباد بیش برائی
زسیر غنچه و گل زخمی هوس نتوان شد
خوش آنکه غوطه زنی در دل و زریش برائی
بقدر شعله زآتش دمد کلاه شکستن
تو هم بناز بخود هر قدر بخویش برائی
بهشت عافیتت گوشه دلست مبادا
چو اشک آبله بر هزار نیش برائی
بس است جرأت نظاره ننگ مشرب الفت
بگرد حسن مگرد آنقدر که ریش برائی
سراغ امن ندارد غبار شهرت عنقا
زخلق آنهمه واپس مرو که پیش برائی
فریب کسوت و همت یقین زده (بیدل)
زرنگ خویش برا تا برنگ خویش برائی