" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٤٤: چه معنی بیانی چه لفظ آشنائی

چه معنی بیانی چه لفظ آشنائی
رسائی مدان تا زخود برنیائی
چو رو یابد آئینه بیحیائی
شود جوهر آرای دندان نمائی
چه مقدار آرایش خنده دارد
کف خاک و آنگه دماغ خدائی
متن بر غروری که مانند آتش
روی شعله ئی چند و خاکستر آئی
نفس مایه را میکشد لاف هستی
برسوائی بی زر و میرزائی
فلک غم ندارد زآه ضعیفان
چه پروا هدف را زتیر هوائی
در آئینه هوش ما زنگ غفلت
نهفت است چون فسق در پارسائی
بدرد سر تهمت سر کشیها
من و عافیت صندل جبهه سائی
چو ریزد پر و بال من از طپیدن
شکست قفس را شود مومیائی
سخن کردطوفانی انفعالم
شنا داد ساز مراتر صدائی
قناعت کند مرکز آبرویت
شود قطره گوهر بصبرآزمائی
اگر کشتی آسمان غرق گردد
قلندر ندارد غم ناخدائی
درین انجمن غیر عبرت چه دارد
غرور نی و خجلت بوریائی
بهستی من و ما ضروریست (بیدل)
نفس نیست جز مایه خودستائی