" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٤٧: حیرت قفسم کو اثر عجز و رسائی

حیرت قفسم کو اثر عجز و رسائی
مجبور ادب را چه وصال و چه جدائی
آئینه و تسلیم فضولی چه خیالست
رنگی ننمائیم که آنرا ننمائی
وقست که چون آبله از پوست برآئیم
کز خویش برون میکشدم تنگ قبائی
از بسکه بدل ناخن تدبیر شکستم
چون غنچه دمید از نفسم عقده گشائی
خوشباش که کس مانع آزادگیت نیست
عالم همه راه است گر از خویش برائی
ای حسن معیت زفریبت نگهم سوخت
یک پرده عیانتر که بسی دورنمائی
بر گنج همان صورت ویرانه نقابست
پوشد مگرت بندگی آثار خدائی
در بحر چرا قطره ما بحر نباشد
در بزم کریمان چه خیالست گدائی
از لاف حذر کن که درین عرصه مبادا
پرواز فروشی و فسردن بدرآئی
رفع هوس از طینت مردم چه خیالست
زین قافله بیرون نرود هرزه درآئی
نتوان شدن از وهم وجود و عدم آزاد
بادام و قفس ساز که دور است رهائی
حاصل نکنی صندل دردسر هستی
(بیدل) بره عشق اگر جبهه نسائی