دارد بمن دلشده امشب سر جنگی
گلبرگ کمانی پر طاوس خدنگی
پیش که برم شکوه از آن نرگس کافر
بیچاره شهیدم زدم تیغ فرنگی
مثکل که زفکر عدم خویش برآیم
دارم سر و اما بگریبان نهنگی
آنجلوه که بیرون خیالست خیالش
دیدیم برنگی که ندیدیم برنگی
محتاج نفس کرد تحیر دل ما را
آینه شد آخر جرس ناله بچنگی
کلفت نبرد ره بدل باده پرستان
آینه مینا نکشد زحمت زنگی
نیرنگ بد و نیک دو عالم همه از تست
گر بگذری از خویش نه صلحست و نه جنگی
هشدار که بر گوش عزیزان نتوان خورد
گر نیست سخن را اثر تیر و تفنگی
گامی بگشاد خط پرکار نرفتیم
چون نقطه فسردم بفشار دل تنگی
گرد رم عیش است چه صحرا و چه گلزار
فرصت همه جا خون شده در بخیه رنگی
(بیدل) خوشم از عارض گلگون بخط سبز
فارغ زمیم ساخته کیفیت بنگی