" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٥٦: در آن محفل که الفت قابل زانوست پیشانی

در آن محفل که الفت قابل زانوست پیشانی
گریبان دامنیها دارد دامن گریبانی
بچشم بی نگه آینه می بیند جهانی را
خوشا احوال دانائی که دارد وضع نادانی
تواضع نسخه ایم از سرنوشت ما چه مپرسی
خم ابروست اینجا انتخاب سطر پیشانی
غبار تن سر راه سبکروحان نمیگیرد
نگردد شمع را فانوس مانع از پریشانی
برون پرده دل گردی از کلفت نمیباشد
همین در خانه آینه ها جمع است حیرانی
گریبان میدرد از تشنه کامی زخم مشتاقان
بجوی حسرت ما آب تیغت باد ارزانی
باین هستی چسان باشم نقاب شوخی رازت
که اینجا برنیاید اشک هم از ننگ عریانی
گل عشرت بباغ طالع ما غنچه میگردد
شکست افتادگانرا میکشد سوفار پیکانی
حیا ایجاد از من بی نقابیها نمی آید
اگر مژگان گشودم چشم می پوشم بحیرانی
ندارد موج جز جوش محیط آینه دیگر
زجیبت سرکشم گر خود مرا از من نپوشانی
نموهای بهار اعتبار افسردگی دارد
نمی بارد سحاب فضل نیسان جز به آسانی
درین صحرا بفکر جستجو زحمت مکش (بیدل)
که جولان آبله گل میکند از ننگ میدانی