" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٨٥: سجده بنیادی بساز ای جبهه با افتادگی

سجده بنیادی بساز ای جبهه با افتادگی
سایه را نتوان زخود کردن جداافتادگی
از شعاع مهر یکسر خاکساری میچکد
بر جبین چرخ هم خطیست با افتادگی
سجده را در خاکراهش گر عروج آبرو است
میشود چون دانه ام آخر عصا افتادگی
نیست راحت جز بوضع خاکساری ساختن
با زمین سر کن چو نقش بوریا افتادگی
استقامت نیست ساز کهنه دیوار جهد
عضو عضوت میزند موج زپا افتادگی
بی عرق یکسجده از پیشانی من گل نکرد
میکند بر عجز حالم گریه ها افتادگی
چون غبار رفته از خود دست و پائی میزنم
تا بفریادم رسد آخر کجا افتادگی
آستانش از سجودم بسکه ننگ آلوده است
آب میگردد چو شبنم از حیا افتادگی
تا بچشم نقش پائی راه عبرت وا کنم
پیکرم را کاش سازد توتیا افتادگی
با کسال سرکشی (بیدل) تواضع طینتم
همچو زلف یار می نازد بما افتادگی