" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٩١: شهیدان وفا را درس دیداریست پنهانی

شهیدان وفا را درس دیداریست پنهانی
سواد حیرتی دارد بیاض چشم قربانی
جهانی رفته است از خویش در اندیشه وهمی
سرابی هم نمی بینیم و کشتیهاست طوفانی
نگه واری تامل گر نمائی صرف این گلشن
تماشا هرزه گردی دارد حیرت تن آسانی
چو صبح از وضع امکان وحشتی داریم زین غافل
که هرکس گردد دامان خود است از دامن افشانی
حریف عرض رسوائی نه ئی فال تغافل زن
مژه پوشیدنت کم نیست گر خود را بپوشانی
بچشم خلق آدم باش اگر گاو خری داری
که از کج بینی این قوم برعکس است انسانی
دهان گفتگو را خاتم مهر خموشی کن
اگر داری بملک عافیت ذوق سلیمانی
بیکدم خامشی نتوان ز کلفتها برون جستن
نفس را آب کن چندانکه گرد خویش بنشانی
جدا گردیدن از خود هر قدر باشد غنیمت دان
همه گر عکس تست آن به که از آینه نستانی
مبادا همت از تحصیل حاصل منفعل گردد
مرو تا میتوانی جزئی کاری که نتوانی
ز پیراهن برون آ تا به ببینی دستگاه خود
حباب آینه دریاست از تشریف عریانی
خموشی بست اگر راه لب خجلت نوای من
عرق خواهد رهی وا کردن از دیوار پیشانی
نگه کافیست (بیدل) ناله زنجیر تصویرم
زبان جوهر آینه کم لافد ز حیرانی