" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٣٠٥: قدح پیمای زخمم در هوای آب پیکانی

قدح پیمای زخمم در هوای آب پیکانی
بطبع آرزویم تر دماغی کرده طوفانی
نگه صورت نه بندد بیگشاد بال مژگانی
تماشا پیشه را لازم بود چاک گریبانی
بقدر شوخی آه است دل مغرور آزادی
برهن گردباد این دشت دارد چین دامانی
نسیمی میتواند برد از ما رخت خودداری
جنون انگاره ایم اما میسر نیست سوهانی
بذوق بیخودی چندانکه خواهی سعی و جولان کن
بقدر گردش رنگت نفس رفته است میدانی
فلک گر حلقه زنجیر عدلست اینقدرها بس
که بهر نازنینان سازد از آینه زندانی
گر اعجاز محبت آبیار عافیت گردد
ز دود دل توان چون شعله کرد ایجا ریحانی
باسباب هوس مفریب شوق بی نیازم را
غرور موج بر خار و خس افشانده است دامانی
سواد دشت امکان روشنست از فکر خود بگذر
تأمل نشه دامن نمی خواهد گریبانی
درین دقت فضا سعی قدم معذور میباشد
مگر دستی بهم سائی و ریزی رنگ جولانی
قناعت نیست در طبع فضولی مشربت (بیدل)
وگرنه آسمان شب تا سحر دارد چراغانی