" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٣٠٩: گر از گوهر کمرسازی و گر دستاری زرپیچی

گر از گوهر کمرسازی و گر دستاری زرپیچی
دمی بی کشمکش گردی که زیر خاک سرپیچی
نفس خون گشت و تسکین حبابی هم نشد حاصل
چو گرداب اینقدر تا چند در فکر گهرپیچی
ز حیرت پای در گل مانده ئی تحریک مژگانی
نگاه بی نیازی تا بکی در چشم ترپیچی
بخط عنبرین در هاله گیری ماه تابان را
ز گیسو سنبل شاداب بر گلبرگ تر پیچی
کمند اینجا رسائی در خود سامان چین دارد
جهان صید خیال تست بر خود هر قدر پیچی
برو زاهد نداری مغز بر اسرار پیچیدن
تو محو ظاهری عمامه می باید بسر پیچی
بپرواز هوس تا کی نفس میسوزی ای غافل
کمند ناله ئی جهدی که بر صید اثر پیچی
تماشا زین دو نیرنگ هوس بیرون نمیباشد
نگه گر نیست یابد چون شنیدن بر خبر پیچی
بجز رزق مقدر نیست ممکن حاصل کامت
اگر چو عنکبوتان رشته بر صد بام و در پیچی
غرور عجز دنیا حکم شاخ آهوان دارد
تو هم چندانکه بر خود بیش بالی بیشتر پیچی
بسی پیچید (بیدل) ناله ات بر دامن شبها
کنون وقتست اگر این رشته در پای سحر پیچی