" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٣٢٧: مژه واری زخواب ناز جستی

مژه واری زخواب ناز جستی
دو عالم نرگسستان نقش بستی
تغافل مهر گنج کاف و نون بود
تبسم کردی و گوهر شکستی
زآهنگی که افسون نفس داشت
عنان صور بر عالم گسستی
مگر با آن میان ربطی ندارد
سخن بر معنی نایاب بستی
محیط آنگه محاط قطره حرف است
که میداند چسان در دل نشستی
خودآرائی چه مستور و چه اظهار
خراباتی چه مخموری چه مستی
نه اینجا سبحه ره دارد نه زنار
تو دیرستان ناز خود پرستی
تحیر چشم بند سحر کاریست
بهار بی نشانی گل بدستی
دریغا رمز خورشیدت نشد فاش
ابد رفت و همان صبح الستی
کسی دیگر چه اندیشد چه فهمد
بآئینی که نتوان یافت هستی
بمعراج خیالات تو (بیدل)
بلندیهاست سر در جیب پستی