خوش کرد یاوری فلکت روز داوری
            تا شکر چون کنی و چه شکرانه آوری
         
        
            آن کس که اوفتاد خدایش گرفت دست
            گو بر تو باد تا غم افتادگان خوری
         
        
            در کوی عشق شوکت شاهی نمی خرند
            اقرار بندگی کن و اظهار چاکری
         
        
            ساقی به مژدگانی عیش از درم درآی
            تا یک دم از دلم غم دنیا به دربری
         
        
            در شاهراه جاه و بزرگی خطر بسیست
            آن به کز این گریوه سبکبار بگذری
         
        
            سلطان و فکر لشکر و سودای تاج و گنج
            درویش و امن خاطر و کنج قلندری
         
        
            یک حرف صوفیانه بگویم اجازت است
            ای نور دیده صلح به از جنگ و داوری
         
        
            نیل مراد بر حسب فکر و همت است
            از شاه نذر خیر و ز توفیق یاوری
         
        
            حافظ غبار فقر و قناعت ز رخ مشوی
            کاین خاک بهتر از عمل کیمیاگری