در عشق تو عافیت حرام است
            آن را که نه عشق پخت خام است
         
        
            کس را ز تو هیچ حاصلی نیست
            جز نیستیی که بر دوام است
         
        
            صد ساله ره است راه وصلت
            با داعیه تو نیم گام است
         
        
            شهری ز تو مست عشق و ما هم
            این باد ندانم از چه جام است
         
        
            ز آن نیمه که پاک بازی ماست
            با درد تو داو ما تمام است
         
        
            ز آنجا که جفای توست بر ما
            دیدار تو تا ابد حرام است
         
        
            هر دل ز تو با هزار داغ است
            هر داغی را هزار نام است
         
        
            خاقانی را ز دل خبر پرس
            تا داغ به نام او کدام است