در عشق داستانم و بر تو به نیم جو
            بازیچه جهانم و بر تو به نیم جو
         
        
            گه گه شده است صبرم و بر تو به نیم گه
            جوجو شداست جانم و بر تو به نیم جو
         
        
            بر طارم وصالت نارفته دست هجر
            بشکست نردبانم و بر تو به نیم جو
         
        
            هر لحظه زیر پای سگ پاسبان تو
            صد جان همی فشانم و بر تو به نیم جو
         
        
            خصمان من به حضرت تو خاصگی و من
            موقوف آستانم و بر تو به نیم جو
         
        
            سوزی چنان که دانی جان مرا و من
            سازم چنان که دانم و بر تو به نیم جو
         
        
            خاقانی ار نماند با تو به یک پشیز
            من نیز اگر نمانم بر تو به نیم جو