هست به دور تو عقل نام شکسته
            کار شکسته دلان تمام شکسته
         
        
            عشق تو بس صادق است آه که دل نیست
            باده عجب راوق است و جام شکسته
         
        
            صبح امید مرا به تاختن هجر
            برده و در تنگنای شام شکسته
         
        
            گوهر عمرم شکسته شد ز فراقت
            ایمه به صد پاره شد کدام شکسته
         
        
            از تو وفا چون طلب کنم که در این عهد
            هست طلسم وفا مدام شکسته
         
        
            زیر فلک نیست جنس و گر هست
            هست به نوعی ز دهر نام شکسته
         
        
            گویی کی بینم من آسیای فلک را
            آب زده، سنگ سوده، بام شکسته
         
        
            ای دل خاقانی از سخن چه گشاید
            رو که شد اهل سخن تمام شکسته