تا دل من دل به قناعت نهاد
            ملک جهان را به جهان بازداد
         
        
            دفتر آز از بر من برگرفت
            مصحف عزلت عوض آن نهاد
         
        
            خسرو خرسندی من در ربود
            تاج کیانی ز سر کیقباد
         
        
            نیز فریبم ندهد طمع و جمع
            نیز حجابم نشود بود و بار
         
        
            تا چه کند مرد خردمند، آز
            تا چه کند باشه چالاک، باد
         
        
            این همه هست و سبکی عمر من
            رفت و مرا تجربه ها اوفتاد
         
        
            کافرم ار ز آدمیان دیده ام
            هیچ کسی مردم و مردم نهاد
         
        
            این نکت از خاطر خاقانی است
            شو گهری دان که ز خورشید زاد