" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٣٤: ز کویی کآنچنان ماهی برآید

بیت اول و ثانی ازین غزل اختراع بزرگانست و چون بقایای آن بنسبت با جماعتی دوستان از زوایای سطور ظهوری نیافته بوذ و از قول کس سماع نکرده بودند مرا بر اتمام آن الزام گردید؛ تتمیم آن لازم شد، نه بیت دیگر الحاق کرده آمد از توارد خاطر و نحل و سرقه نیست و هذا اقول

ز کویی کآنچنان ماهی برآید
ز هر سو ناله و آهی برآید
بدولتخانه عشق تو هردم
گدایی در رود شاهی برآید
درین لشکر تو آن چابک سواری
که هردم گردت از راهی برآید
بگرد خرمن لطفت عجب نیست
که کار کوهی از کاهی برآید
بروزم بر نیاید آفتابی
نخسبم تا شبم ماهی برآید
همه شب بر درت بیدار باشم
مگر کارم سحرگاهی برآید
زلیخاوار جز مهرت نورزم
گرم صد یوسف از چاهی برآید
چو اندر دل فرود آمد غمت، جان
همی ترسم که ناگاهی برآید
چو آیینه بهرکس روی منما
مبادا کز دلم آهی برآید
بجای سیف فرغانیش بنشان
گرت چون او نکو خواهی برآید
زدم بر ملک وصل تو کزین کار
بترک مال یا جاهی برآید