مشک چبود، شمه ای از بوی ما
کیست عنبر، واله گیسوی ما
آب چشم ما، بهر سو می رود
هم ز چشم ماست آب روی ما
صبحدم باد صبا، خوش بو رود
می برد گردی، ز خاک کوی ما
تا قبول حضرت، سلطان شدیم
شاه ترکستان، بود هندوی ما
غرق دریائیم، اگر تو تشنه ای
آب می جوئی قدم نه سوی ما
عود دل در مجمر سینه، بسوخت
بزم ما خوشبو شده از بوی ما
عاقلان را گفت و گوی دیگر است
قول عشاق است ، گفت و گوی ما
عید قربان است، و طوئی می کنیم
جانها قربان شده، در طوی ما
سیدیم و عاشقان را بنده ایم
لاجرم عالم بود، انجوی ما