" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٦١: ساقی به کرم نواخت ما را

ساقی به کرم نواخت ما را
خمخانه بریخت بر سر ما
ما جام پرآب چون حبابیم
دریاست ز ما و ما ز دریا
عشق است که هیچ جا ندارد
هرجا می جو تو جای بیجا
در دیده مست ما توان دید
آن نور، ولی به چشم بینا
آینه از او وجود دارد
اونیز به آینه هویدا
با شمع جمال او که باشد
پروانه عقل بی سر و پا
رندیم و حریف نعمت الله
هرگز نکنیم توبه حاشا