" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٢٠: مائیم و می و صحبت رندان خرابات

مائیم و می و صحبت رندان خرابات
سرگشته درآن کوچه چو مستان خرابات
میخانه ما وقف و سبیل است به رندان
جاوید بفرموده سلطان خرابات
مستیم و خرابیم و سر از پای ندانیم
دل داده و جان نیز به جانان خرابات
خوانیست خرابات نهاده بر رندان
خوردیم بسی نعمت از این خوان خرابات
جمعی زسر زلف بتی گشته پریشان
جمعیت از آن یافت پریشان خرابات
ذوقی که دلم راست به عالم نتوان گفت
این ذوق طلب کن تو ز یاران خرابات
در کوی خرابات نشستیم به عشرت
با سید سرمست و حریفان خرابات