ساقی سرمست رندان میر بی همتای ماست
گوشه میخانه او جنت المأوای ماست
ما در این دریای بی پایان خوشی افتاده ایم
آبروی عالمی ای یار از دریای ماست
چشم ما روشن به نور روی او باشد مدام
این چنین نورخوشی در دیده بینای ماست
در خرابات فنا مستیم وبا رندان حریف
ذوق اگر داری بیا آنجا که آنجا جای ماست
گفته ما مرده ای گر بشنود زنده شود
گوئیا آب حیات از نطق جان افزای ماست
در سر ما عشق زلفش دیگ سودا می پزد
مایه سودای خلقی جوشی از سودای ماست
گفتم از بالای تو جانا بلائی می کشم
گفت خوش باشد بلای تو چو از بالای ماست
اسم اعظم در همه عالم ظهور نور اوست
جامع ذات و صفاتش این دل دانای ماست
از دل و جان بنده ای از بندگان حضرتیم
نعمت الله در دو عالم سید یکتای ماست