هرچه می بینی همه نور خداست
تا نپنداری که او از ما جداست
دیده دل باز کن تا بنگری
روی جانانی که نور چشم ماست
جز صفات وذات او موجود نیست
ور تو گوئی هست آن عین خطاست
ما و او موجیم و دریا از یقین
کثرت و وحدت نظر کن کز کجاست
آشکارا و نهان دیدم عیان
صورت و معنی و جان و دل خداست
هرکه او بینای ذات او بود
دیده از نور صفاتش با صفاست
طالب و مطلب نبی است و ولی
کفر و ایمان زلف و روی مصطفاست
من چو منصورم روم بر دار عشق
بر سر دار فنا دار بقاست
خود روا نبود ترا گفتن چنین
لیک چون امر است مرا گفتن رواست
مستم از جام شراب لم یزل
نقلم از لعل لب آن دلرباست
عاشق و معشوق و عشقم ای عزیز
نعمت اللهم چنین نعمت که راست