" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٨٨: بشنو معانئی که بیان ولایت است

بشنو معانئی که بیان ولایت است
دارم نشانه ای به نشان ولایت است
آب حیات ماست بهرسو که می رود
سرچشمه اش ز بحر روان ولایت است
ملک جهان چون باغ ارم باز تازه شد
حکمی به ما رسید که آن ولایت است
ایام غم گذشت و دگر شاد و خرمیم
آمد امام وقت و زمان ولایت است
بشنو بذوق گفته مستان و گوش کن
کاین قول عاشقان ز زبان ولایت است
گنجینه ولایت والی دل وی است
جانم فدای اوست که جان ولایت است
از خوان نعمت الله ما نعمتی بخور
خوش نعمتی بود که زخوان ولایت است