گوهر دریای ما را آبروئی دیگر است
نوش کن جام می ما کز سبوئی دیگر است
گفته مستانه ما ملک عالم را گرفت
گوش کن بشنو خوشی کاین گفتگوئی دیگر است
دیگران فردوسی می خواهند و ما دیدار او
همت عالی ما را جست وجوئی دیگر است
خرقه خود را به جام می نمازی کرده ایم
نزد رندان این طهارت شست و شوئی دیگر است
رنگ عشق و بوی معشوق است رنگ و بوی ما
در میان عاشقان این رنگ و بوئی دیگر است
ما به جاروب مژه خاک درش را رفته ایم
لاجرم ما را در این در آبروئی دیگر است
سید از دنیا برفت و نعمت الله را گذاشت
گرچه آن می کهنه است این جام نوئی دیگر است