" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢١٠: عشق مست است و عقل مخمور است

عشق مست است و عقل مخمور است
عاقل از عاشقی بسی دور است
ذوق مستی طلب کن از مستان
چه کنی همدمی که مخمور است
زاهد ار ذوق ما نمی داند
هیچ او را مگو که معذور است
آینه روشن است و می بینیم
در نظر ناظری که منظور است
آفتاب جمال او بنمود
لاجرم عالمی پر از نور است
کنج ویرانه ای است این دل ما
لیکن از گنج عشق معمور است
دیگران گر به عقل معروفند
نعمت الله به عشق مشهور است