این خوش است و آن خوش است و این و آن با هم خوش است
جان و جانان خوش نشسته نزد ما بی غم خوش است
این همه جام مرصع پر ز می داریم ما
با حریف سرخوش و با ساقی همدم خوش است
عقل مخمور است و نامحرم چه داند راز ما
گفتن اسرار ما با عاشق محرم خوش است
خوش بود گر پادشاهی می خورد از جام جم
زانکه می گویند جام پادشه با جم خوش است
گرچه دل ریشیم مرهم را نمی خواهیم ما
زخم تیغ عشق او داریم بی مرهم خوش است
چشم مست او نظر فرمود سوی کاینات
این چنین نور خوشی در دیده عالم خوش است
مجلس عشق است وسید مست ورندان درحضور
جنت فردوس ما با صحبت آدم خوش است